محل تبلیغات شما

یک کمی غر بزنم؟ 

امروز هم ساعت سه آمدم.سین از صبح خانه بود.شبِ قبل از سین خواسته بودم حداقل آمدنی برایم چایی دم کند که وقتی میرسم خانه چای بخورم.

دم نکرده بود.گفت وقت نکردم.رفته بود بانک برای دادن قسط ، فقط همین.تا ساعت یازده هم خواب بوده ،،، فکر کن همین حرف را من دو روز پیش به سین گفتم ، یک جور دیگر.از سرکار آمده بود و شام را به جای اینکه هشت بخوریم هشت و نیم خوردیم.غر زد.گفتم: بچه نذاشت دیر شد.

توی کَتَش نرفت که نرفت.

حالا همین را به خودم تحویل میدهد با اینکه بچه خانه مادرش اینها بوده.

جرات ندارم ناله کنم که خسته ام ، می شنوم: مگه چیکار کردی خسته ای؟ 


سال ۹۴ دم دمای عروسی من به میل خودم سرکار نرفتم ، هم خسته بودم از شش سال سرکار رفتن و هم اخلاق سین دستم آمده بود.می دانستم کار کردن من اشتباه است ، سود چندانی ندارد ، فقط یک بار سنگین می گذارم روی دوش خودم.آن موقع نرفتم.


الان؟ نفرِ عاقل وجودم می گوید:داری اشتباه می کنی حتی اگر دو سه میلیون هم حقوق بگیری.الان مانده ام چرا از راه اشتباهی که دارم می روم بر نمی گردم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها